• وبلاگ : من و عشقم
  • يادداشت : دوستت دارم همه دنيام
  • نظرات : 18 خصوصي ، 63 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    مردي در کنار ساحل دور افتاده اي قدم مي‌زد. مردي را در فاصله دور مي بيند که مدام خم مي‌شود و چيزي را از روي زمين بر مي‌دارد و توي اقيانوس پرت مي‌کند. نزديک تر مي شود، مي‌بيند مردي بومي صدفهايي را که به ساحل مي­افتد در آب مي‌اندازد.

    - صبح بخير رفيق، خيلي دلم مي­خواهد بدانم چه مي­کني؟

    - اين صدفها را در داخل اقيانوس مي اندازم. الآن موقع مد درياست و اين صدف ها را به ساحل دريا آورده و اگر آنها را توي آب نيندازم از کمبود اکسيژن خواهند مرد.

    - دوست من! حرف تو را مي فهمم ولي در اين ساحل هزاران صدف اين شکلي وجود دارد. تو که نمي‌تواني آنها را به آب برگرداني خيلي زياد هستند و تازه همين يک ساحل نيست . نمي بيني کار تو هيچ فرقي در اوضاع ايجاد نمي­کند؟

    مرد بومي لبخندي زد و خم شد و دوباره صدفي برداشت و به داخل دريا انداخت و گفت: "براي اين يکي اوضاع فرق کرد…

    باسلام وآرزوي خير وخوشي براي شما

    شعر هاي قشنگتم خوندم دست مريزدا[گل][گل]

    روزه عبادتيه که ريا داخلش نمي شه مخصوصا تو اين روزهاي گرم
    چون کسي بخواد ريا کنه پنهاني روزهاش رو مي خوره پس کسي که تحمل مکنه براي خداست
    اينه که خدا گفته روزه براي منه منم از عهده پاداشش بر مي آم

    تو حالات خوشت منم فراموش نکن

    هميشه سرفراز اميد وار قلمت هم مانا[گل][گل][گل]